ٓکتاب آخرین نخست وزیر نوشته جواد موگویی است. این کتاب زندگی و زمانه مهندس میرحسین موسوی میپردازد. این کتاب نگاهی به زندگی میرحسین موسوی، آخرین نخست وزیر در جمهوری اسلامی می پردازد، بوده و سیر زندگی او و اتفاقات سال های 1320 تا 1368 را بررسی کرده است. در این کتاب مولف سعی کرده است تا به دور از جانبداری و فقط بر اساس مستندات تاریخی دست به روایت بزند و زندگی و زمانهی مهندس میرحسین موسوی را بررسی کند.
با ربوده شدن ناگهانی و بدون دلیل سی و پنج جوان، حامی که در دایره جنایی مشغول به کار است همراه با دایی خود این پرونده را که به ظاهر با گذشته ی خود و همسرش آیسان ویک مجرم شیطان صفت ارتباط دارد، پیگیری می کند.
با خودش تمام احکام فقهی را که بلد بود، مرور کرد. شک نداشت که خوک نجس است. گراز هم احتمالا نوعی خوک بود. با لباس نجس هم که نمیشد نمار خواند. یاد حکمی افتاد که اگر وقت نماز تنگ شده باشد، در هر شرایطی میشود نماز خواند، حتا اگر لباس نجس باشد.
خودش از حرف خودش خندهاش گرفته بود. اگر کسی دیگر حرف میزد، به کفرگویی میافتاد. گلهی گرازها در انبوه جنگل گم شدند. صدای پایشان و صدای شکسته شدن شاخهها دیگر به گوش ارمیا نمیرسید. نسیم سبکی شروع به وزیدن کرد. احساس سرما روی پاهای ارمیا که با بزاق گراز خیس شده بودند، به وجود آمد. به پاهایش نگاه کرد. از لحاظ ظاهر هیچ فرقی با قبل نداشتند. اما بزاق خشک شدهی گراز، بشرههای رویین پوست را به هم چسبانده بود. ارمیا به سمت چشمه راه افتاد. باید پاها را میشست و وضو میگرفت. به کنار چشمه رسید. خودش را در آب زلال در نور کم قبل از سپیده نگاه کرد. هیچ شباهتی به گراز نداشت. خواست پاهایش را بشوید. ناگهان انگار کسی صدایش کرده باشد، کمر را صاف کرد. با خود شروع به حرف زدن:
-دستت درد نکند. انگار نمایندهی خدا بود. آمده بود من را بیدار کند و برود. میخواستند نمازم قضا نشود. خدا ممنونت هستم. خیلی به فکر مایی. یکیشان هم اگر میآدم کافی بود. لازم نبود بچه گرازها را به زحمت بیاندازی! ولی خوب دستشان درد نکند. البته خداجان، میتوانستی با باد، با پرنده، چه میدانم یک چیزهای سادهتری هم ما را بیدار کنی!
از دیگر آثار رضا امیرخانی میتوان به «ناصر ارمنی»،« منِ او»، «از به»، «نشت نشا»، «بیوتن» ، «نفحات نفت»، «قیدار»و «رهش» اشاره کرد. او برای کتاب «رهش» برندهی یازدهمین دورهی «جایزهی ادبی جلال آل احمد» شده است. کتاب «نفحات نفت» اثر رضا امیرخانی هم در دهمین دورهی «جایزه ادبی جلال آل احمد» شایستهی تقدیر شناخته شد.
امیرخانی خود را نویسندهای متعهد به انقلاب اسلامی میداند و قلمش را در راه این وقف کرده است. او روابط خوبی با «آیتالله خامنهای»، رهبر معظم انقلاب اسلامی دارد. کتاب «داستان سیستان» که امیرخانی سال 1382 نوشته است، شرح سفر آیت الله خامنهای به این استان است، او در تمام این سفر «آیت الله خامنهای» را همراهی کرد. کتاب «داستان سیستان» را «انتشارات قدیانی» منتشر کرده است .
امیرخانی نوشتن را از سن کم در سالهای پایان دبیرستان آغاز کرد. اولین اثر او رمان ارمیا است. رضا امیرخانی در این رمان سعی کرده است حالوهوای یک رزمندهی دوران جنگ را به خوبی برای مخاطب تصویر کند.
رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی ایرانی، متولد سال 1352 در تهران است. او از دانشگاه صنعتی شریف مدرک مهندسی مکانیک دارد. امیرخانی سال 71 در حالیکه کمتر از بیست سال سن داشت موفق به گرفتن گواهینامهی خلبانی شد. به همین دلیل به او لقب «جوانترین خلبان ایرانی» را دادهاند.
بازگشت به خانه و قرارگرفتن در محیط آرام خانواده و مراقبتهای مادرش هم فایدهی زیادی برای احوال ارمیا ندارد .او کمکم از دنیای اطراف خودش فاصله میگیرد و ارتباطش با دنیای اطراف به چالش کشیده میشود. ارمیا پس از دورهای پر تنش، راه شمال را پیش میگیرد تا شاید جنگل های شمال بتواند آرامش از دست رفته را به او بازگرداند. سیر و سلوک عرفانی ارمیا در جنگل چند روزی طول میکشد. خرداد 68 فرا رسیده است....
زمستان 66 او تصمیم میگیرد بدون اطلاع خانوادهاش به جبهه برود. ارمیا به یکی از مراکز ثبت نام در جنوب شهر میرود و تقاضای اعزام به جبهه میکند. همانجا با مصطفی آشنا میشود. مصطفی پسری هم سن و سال اوست که در جنوب شهر ساکن است و در مغازهی رادیو تلویزیون فروشی پدرش کار میکند. ارمیا و مصطفی با هم آموزش میبینند و با هم به جبهه اعزام میشوند. آنها روزهای خوبی را کنار یکدیگر میگذارنند و دوستی عمیقی بینشان شکل میگیرد. در یکی از عملیاتهای روزهای پایانی جنگ، خمپارهای به سنگر مصطفی و ارمیا اصابت میکند. مصطفی شهید میشود، چشمان ارمیا شاهد این لحظه است. خود او هم به سختی مجروح میشود. شهادت مصطفی، ارمیا را به شدت منقلب میکند.
داستان ارمیا در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق آغاز میشود. ارمیا پسری از خانوادهای ثروتمند و ساکن شمال شهر تهران است. او زندگی راحت و آرامی را گذرانده و دانشجوی رشتهی مهندسی عمران است. خانوادهی او میانهای با جنگ و فرهنگ جهاد که فضای غالب جامعه در آن روزهاست، ندارند. ارمیا برخلاف خانوادهاش به این مسائل اهمیت میدهد.
تقدیر ویژه اولین دورهی جشنوارهی «فرهنگی هنری مهر»، دفتر نشر و تنظیم آثار امام خمینی 1378
رضا امیرخانی رمان ارمیا را با رسمالخط مخصوص خودش نوشته است. برای مثال او در پایان کلماتی مانند «حتی» و «مصطفی» از الف استفاده میکند و آنها را به صورت «حتا» و «مصطفا» مینویسد. او در یکی از مصاحبههایش دربارهی این شیوهی نوشتن گفته است:« این رسم الخط در خود حرف دارد. ما زبانی داریم که اگر متوجه آن نشویم، رو به انقراض می رود و برای کمک به زبان، ما باید لغت سازی کنیم. و من سعی می کنم با این رسم الخط و ایجاد لغات جدید، به این امر کمک کنم.»
با وجود اینکه بیش از 20 سال از اولین انتشار رمان ارمیا میگذرد اما هنوزهم خوانندگان خود را دارد. «انتشارات سمپاد» وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که امیرخانی از فارغالتحصیلان آن است؛ برای اولین بار ارمیا را منتشر کردوو رضا امیرخانی در ابتدای رمان ارمیا، این کتاب را به «جواد اِژهای» ریاست سابق سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان ایران تقدیم کرده است. بعد از انتشارات سمپاد ناشران مختلفی رمان ارمیا را منتشر کردند، این رمان به چاپ بیست و پنجم رسیده و به زبانهای اردو، ترکی و عربی ترجمه شده است.
طرح جلد این کتاب که اثر «مجید کاشانی» است، اشارهی ضمنی به محتوای کتاب دارد. خود امیرخانی دربارهی کتابش گفته است:«علم می گوید: ماهی به خاطر دور شدن ازآب، به دلایل طبیعی می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد! خشم...عجز...تنهایی...این ها لغاتی علمی نیستند. ارمیا ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود روی زمین!»
ادبیات مقاومت ژانر مهمی در ادبیات امروز ایران محسوب میشود. حفظ ارزشهای دفاع مقدس و انتقال آن به نسل جوانی که هیچ خاطرهای از دفاع مقدس ندارد و هرگز با جنگ و تبعات آن درگیر نبوده، رسالت مهمی است که برعهدهی نویسندگان امروز ایران است. هر سال کتابهای زیادی در این حوزه منتشر میشود که هرکدام از زاویهای به ماجرای جنگ میپردازد. رمان ارمیا اثر رضا امیرخانی رمانی است که از دید یک رزمندهی جنگ نوشته شده و به حالات روانی یک رزمنده پس از اتفاقاتی که در جبهه از سر گذرانده، پرداخته است. رمان امیرخانی برای همهی کسانی که میخواهند با روح جنگ تحمیلی آشنا شوند، انتخاب مناسبی است.
به آنها بگو خیلی دوستشان دارم و از طرف من همهشان را ببوس. بهشان بگو روزها در فکرشان هستم و شبها برایشان دعا میکنم و عشق و محبت آنها دلم را گرم و خاطرم را آسوده میکند. یک سال انتظار برای دیدن دوبارهی آها زمان زیادی است اما به آنها بگو در دورهی انتظار باید همگی کار کنیم و این روزهای سخت را به بطالت نگذرانیم. میدانم که تمام حرفهایم را به یاد دارند و دخترهای خوبی برای تو هستند، وظایفشان را به خوبی انجام میدهند و با دشمنهای درونی میجنگند و بر آنها با زیباییها غلبه میکنند تا زمانی که من برگردم و بیشتر از همیشه به زنان کوچکم افتخار کنم.»
«همه به طرف بخاری رفتند. مادر روی صندلی بزرگ نشست و بت روی زمین کنار پایش، مگ و ایمی روی دستهها و جو به پشتی صندلی تکیه داد تا اگر نامه متاثرکننده بود کسی متوجه احساساتش نشود. آن روزها کمتر نامهای نوشته میشد که متاثرکننده نباشد، به خصوص نامههایی که از طرف پدرها فرستاده میشد. در این نامه، خیلی کم دربارهی سختیها، خطرها و یا دلتنگیها نوشته شده بود. این نامهای بود سراسر امید و خوشحالی، پر از توصیفهای زنده از زندگی در اردوگاه، پیشرویها و اخبار ارتش. فقط در انتهای نامه، احساسات پدرانه غلیان کرده و با آرزوی بازگشت به خانه و دیدن دوبارهی دخترهایشان نامه را تمام کرده بود.
داستان زنان کوچک آنقدر جذاب است که اهالی سینما هنوز هم به این رمان به عنوان منبعی برای اقتباس سینمایی نگاه میکنند. در سال 2018 فیلم سینمایی زنان کوچک با بازی «لوکاس جرابل» و «ایان بوهن» ساخته شد. تازهترین اقتباس سینمایی از داستان زنان کوچک را «گرتا گرویگ» با بازی «مریل استریپ» و «اما واتسون» در سال 2019 ساخت که مورد توجه بسیاری از مخاطبان قرار گرفت.