شعر انگور :
اگمنت یکی از نمایشنامه های تاریخی گوته، بزرگترین شاعر و نویسنده آلمان است.داستان آن از سرگذشت غم انگیز اگمنت سردار هلندی گرفته شده که به دست اسپانیائیها محکوم می گردد و اعدام می شود. ولی اگمنت گوته بسیار محبوب تر و دوست داشتنی تر از اگمنت تاریخ میباشد.حوادث در قرن شانزدهم اتفاق می افتد.
نویسنده در این اثر، خونریزی و جنگ را نکوهش میکند و داستان زندگی مردی را روایت میکند که افکار تولستوی را تحت تاثیر قرار داد.
این رمان آخرین اثر تولستوی است و قهرمان داستانش حاجی مراد نام دارد؛ شخصیتی حقیقی که تولستوی با او در ارتش تزار آشنا میشود و زندگی او را با تکیه بر تفاوت میان شرق و غرب ثبت میکند. حاجی مراد شخصیت سیاسی و اجتماعی مطرحی در زمانه خویش بود و به نظر میرسد تولستوی نخستین بار با داستان زندگی او در هنگام خدمت در ارتش آشنا شده باشد.
در آسمان آبی این چشم ناشناس
چون آسمان خاطره من ستاره ای ایست
دیدم ترا که جلوه کنان
در نگاه او
با من چنانکه بود
هنوزت اشاره ایست
می بینمت که گام فرا می نهی به پیش
در جامه ای سپید که پوشانده پیکرت
پیراهنی که دوخته ای از حریر ابر
چون آبشار نور
فرو ریزد از برت
زان پس، شبان تیره بی مهتاب
منقار غم به خاک نمالیدم
چون نور آرزو به دلم تابید
در آرزوی صبح، ننالیدم
این دست گرم، دست تو بود ای عشق!
دست تو بود و آتش جاویدت
من مرغ کور جنگل شب بودم
بینا شدم به سرمه خورشیدت!