• سلام؛

    آرزوبختیاری هستم نویسنده ی سیزده ساله این کتاب.

    این کتاب به بیان بخشی ازمشکلات یک دختربه نام رامونا میپردازد.

    دختری با ناهنجاری هایی درچهره،که اوراازسایرهم سن وسالهایش متفاوت ترساخته است.

    دختری که باوجودتمام مشکلات زندگی اش شجاعانه میجنگدتاخودواقعی اش باشد نه آنچه دیگران دوست دارند.

    دختری که هیچ وقت تسلیم اتفاقات تلخ امروزش نمیشودوتلاش میکندبرای ساختن آینده ای روشن که گذشته ی تلخش دربرابرش زانوبزند.

    هدف من ازنوشتن داستان چنین دختری،امیدبه این بودکه خواننده های این کتاب بعدازخواندن این داستان به این درک برسندکه زندگی چنین افرادی هم میتواندعادی باشد،فقط به شرطی که ماآنهاراعادی ببینیم.

    صبح های این افرادبی شک میتواندزیباتر باشد اگرتنهادغدغه ی زندگیشان مانندهم سن وسال هایشان موفقیت وتحصیل باشد،نه فکرکردن به واکنش های مردم...


     خواننده های گرامی؛امیدوارم بعدازخواندن این داستان به دلیل کم بودن سن بنده اشکال های کتاب رانادیده گرفته ولذت ببرید.

    باتشکر...


    ‌ ‌ 0 ‌ ‌ ‌ ‌ 2