شاید بهترین تعریفی که بتوان از مکتب سورئالیسم (فراواقعگرایی) ارائه کرد تعریف آندره برتون، شاعر، نویسنده، روانپزشک و پیشگام و نظریهپرداز مکتب سورئال است. او در سال 1924 در مانیفست سورئالیسم این جنبش هنری را اینطور تعریف میکند: «سورئالیسم کارکرد ناخودآگاه روان است در حالت ناب و بیواسطه که در آن هنرمند عملکرد ذهن خود را در غیاب هر نوع کنترلِ اعمالشده توسط خودآگاه و معاف از هرگونه نگرانی زیباییشناختی و اخلاقی بیان میکند». شاید در ابتدا این تعریف مانند خود هنر سورئال پیچیده باشد اما کارنامه صدساله این مکتب نشان میدهد که سورئالیسم در واقع محصول آشفتگی و نابسامانی جهان در قرن بیستم و پس از جنگ جهانی اول است و بر اصالت ناخودآگاه و رهایی ذهن از سلطهی عقل و منطق بنیانگذاری شده است. نگاه پدیدارشناسانه به سورئالیسم نشان میدهد، شهودی و رویایی بودن، ناپیوستگی، تضاد، دیوانگی و حتی استفاده از هزلیات از جمله ویژگیهای مشترک آثار هنرمندان سورئال است.
داستان مسلوب (کنده شده) با این عبارت آغاز میشود " تنها راوی ملانکولی سزاوارِ روایتِ مسلخی است که در آن اراده قربانی میکنند" و به این ترتیب نویسنده از همان ابتدا خواننده را برای خواندن روایتی مالیخولیایی از انسانها و موقعیتهایی مالیخولیایی آماده میکند. این داستان با روایتِ اولشخص از میدان جنگی در زمان و مکانی نامشخص شروع میشود و سپس راوی دانای کل داستان را در زمان حال و بهنظر در تهران مدرن پیش میبرد، اما این زمان و مکان به ظاهر آشنا خیلی ادامه پیدا نمیکند و خواننده دوباره به جایی در تهران قدیم در بحبوحهی اصلاحات ارضی پرتاب میشود و ازآن پس خواننده میان گذشتهی دور و حال نزدیک مدام در حال نوسان است به این ترتیب با سرگذشت سه نسل انسان ایرانی آشنا میشود. این آشنایی از جنس عادت نیست، همانطور که شخصیتهای داستان نیز جنسِ انسانهای عادی را ندارند. در فضای داستانِ مسلوب روانپریشی عادیست، آنقدر عادی که شخصیتهای داستان به جای نام با القاب و صفات به خواننده معرفی میشوند، "پاپی"، "یاکوزا"، "بچهغول"، "ژنرال" و... اما این روانپریشی تنها در شخصیتها وجود ندارد و خردهروایتهای داستان را نیز شامل میشود، کودکی که در شکم مادرش میچرخد، مانکنهای کاغذی سخنگو، شهری که آرام در زمینی خمیری فرو میرود، اینها تنها بخشی از تصاویر رویایی یا بهتر است گفته شود کابوسواری است که نویسنده در مقابل چشم خواننده قرار میدهد.
اما داستان مسلوب علیرغم فضا و روایت رویایی، ناپیوسته، متضاد و دیوانهواری که دارد در عمق خود دارای نوعی انسجام روایت است، گویی نخی نازک و نامرئی وقایع را هرچند بیربط به هم ارتباط میدهد و در نقطهی عطفی در انتهای داستان این سیر وقایع به چیزی ختم میشود که خواننده هرگز قادر به پیشبینی آن نیست. مسلوب روایتی است سورئال محصول آشفتگی و نابسامانی ایران معاصر، ایرانی در حال نوسان میان آنچه بوده و آنچه میخواهد باشد، ایرانی که با شک به سنتهای پشت سر خود نگاه میکند و به رویاهای مدرنِ خود نیز چندان ایمان ندارد. مسلوب همانطور که از اسمش پیداست داستانِ "کندهشدن" است، داستانِ انسانِ ایرانی که چرخش طبیعی خود را در زمان از دست داده و دچار نوعی سرگشتگی از جنس مالیخولیا شده، مالیخولیایی که شاید جز با ادبیات سورئال نمیتوان آن را بیان کرد.

