سایه‌ی لبخند تو

نوشتار حاضر از داستان‌های تخیلی قرن 19 م. است که برای نوجوانان به نگارش درآمده است و در آن به زندگی زنی به نام «اولیو یامورو» پرداخته شده است. زنی که 82 ساله و بیمار است و می‌داند فرصت کمی برایش در زندگی باقی مانده است. او از راز خانواده‌ای پرافتخار با خبر است و در تردید آن به سر می‌برد که آیا راز را افشا کند یا اینکه آن را با خود به گور ببرد. عده‌ای از این راز باخبرند و حاضرند برای مکتوم ماندن آن به هرکاری حتی قتل، دست بزنند. «کاترین»، دخترخالة اولیو یامورو، در مزان بارداری‌اش در ایرلند به سر برده و همان‌جا پسرش را به دنیا آورده است. پسرک را زوجی آمریکایی از اهالی بوستون به فرزندخواندگی پذیرفته و نام او را «ادوراد» گذاشته‌اند. ادوارد در 42 سالگی ازدواج کرده و دخترش «مونیکا» 31 ساله است و به عنوان پزشک متخصص کودکان در بیمارستان گرینویج ولیج کار می‌کند. رازخانم «اولیو یامورو» مربوط به خانوادة فرنیکاست و افشای راز، واقعیت‌ها و خطرات فراوانی را برای این خانواده به دنبال خواهد داشت.