مسافر

«نیکا»، بعد از ازدواج پدرش با «صدف» و به دنیا آمدن «زرین» و «فرزین»، جایی برای خود در خانوادة جدید نمی‌دید. بنابراین از پدرش خواست که برای ادامة تحصیل و زندگی به خارج از کشور برود. وی پس از رفتن به یکی از شهرهای «انگلستان» و مدتی اقامت در آنجا، به عنوان طراح لباس در یکی از سالن‌های تئاتر در «رم» مشغول به کار و بعد از مدتی با «آندرآ بارتی»، کارگردان گروه آشنا شد. آندرآ، از خانواده‌های سرشناس ناپل بود که خانة او با وجود خدمتکاران فراوان بیش‌تر به قصر شبیه بود و قوانین خاص خود را داشت. نیکا با وجود مخالفت پدرش دربارة ازدواج با این خانوادة، با آندرآ ازدواج کرد. اما پس از چندی دریافت که تمام تصمیمات زندگی آن دو، حتی بچه‌دار شدن و انتخاب نام فرزند آنها توسط مادر آندرآ گرفته می‌شود،نیکا طی اتفاقاتی پی به سرگذشت زندگی آندرا برده و مسیر زندگی‌اش تغییر کرد.