سطل تو چقدر پر است

کتاب مصور حاضر، داستانی درباره راه و رسم زندگی و آموزش آن به کودکان است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. در داستان یک روز صبح «فلیکس»، شخصیت اصلی داستان از خواب بیدار شد و متوجه شد که یک سطل نامرئی بالای سرش شناور است. «فلیکس» آن روز را به‌خوبی شروع نکرده بود و با اتفاق‌های ناخوشایندی که پشت سر هم برایش می‌افتاد قطره‌قطره از سطل نامرئی‌اش کاسته می‌شد. در داستان می‌خوانیم: «بابابزرگ سرش را تکان داد و به «فلیکس» گفت که او باعث شده تا سطل خواهرش خالی شود».